پناهگاه عاشق تنها
فکر از من بریدنت زیبا ،می کشاند مرا به بیماری آن قدرسخت نیست عاطفه جان ! گفتن اینکه دوستم داری ! گریه ام را ندیده ای عمری ست پا به پای تو اشک می ریزم گرچه از دستهای نامردم برنیامد برای تو کاری ! من برای تو ، تو بخاطر من ،غیر جان کندن و غم آکندن کاری انجام داده ایم آیا ؟! مطمئنم که هیچ ؛هیچ ، آری! طفلکی پای من ! نمی فهمد که گلیمش چقدر کوتاه است ! آخرش این گلیم اجازه نداد بگذرد روزهای تکراری ! تا نسوزد کسی به آتش من لب به سیگار هم نمی زنم اما سالها می شود خودم شده ام دست يك شهر زیرسیگاری ! نسل مطرود روزگار توام ناله هایش همیشه زجرآور! بغضهایش همیشه نشنیده ! حرفهایش همیشه دیواری ! از دل من تو را که می گیرند چیزی از آن به جا نمی ماند! روزگار : از اهالی اش ! از من : غم و تو ، کاغذی و خودکاری ! (سعید.م)
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |